تلویزیون
آخه دختر،نبم وجبی، وروجک... من دیگه چیکار کنم از دست اینهمه شیطونی! خسته شدم بسکه دنبالت دویدم و خرابکاریاتو راس و ریس کردم.... آخه شیطونیم حدی داره دیگه بچچچچچچچچچچچچچچه! جونم واست بگه سیر صعودیه بریزو بپاشها و ظرف و ظروف شکستنها و خط رو مبل و دیوار کشیدنها و در امان نبودن موبایل و تلفن از ضربه های احتمالی و زردچوبه رو فرش خالی کردن و چپه کردن و ریختن کلی شکر و رژه رفتن توشون و زدن بچه هایه مردم تا اونحا ادامه پیدا کرد که چند روز پیش با پرتاب قوطی کرم به سمت تلویزیون این به اصطلاح جعبه جادو از خانه ما رخت بربست و به زباله دان تاریخ پیوست.....ولی بگما خودتم فکر نمیکردی اینجوری شه حسابی شوکه شده بودی! دو ساعت تمام گریه میکردی و بهونه می...
نویسنده :
مامان صبا
2:12